سق زدن رستا
پنجشنبه شب 23 آبان، تصمیم گرفتم باهات سق زدن رو تمرین کنم دختر گلم. اومده بودیم خونه دایی. من و بابا محسن و دایی سه تایی دورت جمع شده بودیم و تو با دقت به دهنم نگاه میکردی و زبونت رو تکون میدادی .... فردا جمعه ( 24 آبان 92 در 67 روزگی) در اوج ناباوری سر ناهار شروع کردی به سق زدن. البته یه دونه یه دونه. فدات بشم دخترم چه زود یاد گرفتی جیگررررررررر !!!! ...